"با تمام بی کسی ها ساختم، وای بر من ساده بودم و باختم، دل سپردن دست تو دیوانگیست، آخ غیر از من کسی دیوانه نیست، عاشقان را خوش دلی تقدیر نیست، با چنین تقدیر بد تدبیر چیست؟!، عاشقی را دیر فهمیدی چهسود، گرچه آب رفته باز آید به رود، ماهی بیچاره اما مرده بود"
دلم گرفت از آسمون
دلم گرفت از آسمون هم از زمین هم از زمون تو زندگیم چقد غمه دلم گرفته از همه
ای روزگار لعنتی تلخه بهت هر چی میگم من به زمین و آسمون دست رفاقت نمی دم
امشب از اون شباس که من دوباره دیوونه بشم تو مستی وبی خبری اسیر میخونه بشم
امشب از اون شباس که من دلم می خواد داد بزنم تو شهر این غریبه ها دردمو فریاد بزنم
از این همه دربه دری تو قلب من قیامته چه فایده داره زندگی این انتهای طاقته
از این همه در به دری به لب رسیده جون من به داد من نمی رسه خدای آسمون من
***نمی دونی چقدر دلم گرفته،نمی دونم چرا هر چی غمه مال منه می خوام داد بزنم و بگم خدایاااااااااااااااااااااااااشکرت
می دونم هر چی می شه حکمته،من در برابرت سر تسلیم فرود می آرم،فقط یه چیزی ازت می خوام،اونم صبر
بی تو در خلوت خود شب همه شب بیدارم
آوای خفته که من چشم براهت دارم
چشم هایم ابری و چشمان تو همچون خورشید
چه کنم دست خودم نیست اگر می بارم
کمی برای من از این پنجره ها حرف بزن
بی تو من از همه جا بیزارم
دل شکست رو از این دل شکسته می شناسه
گریه پنهون شب و نگاه خسته می شناسه
حتی اگه هیچی نگی سکوت تو پر از غمه
خنده ی بی رنگ لبات معنی اشک نم نمه
یه تیکه ابریم من و تو یه لحظه آروم نداریم
خیلی کوتاه عمرمون کی میدونه کی میباریم
بین من و تو واژه ها فرقی نداره نازنین
ببین تو آینه چشمات کی بی قراره نازنین
سفر غریبی داشتم توی اون چشم سیاهت، سفری که برنگشتم گم شدم توی نگاهت، یه دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود، چشم تو مثل یه سایه همه جا همسفرم بود، تو شدی خون تو رگهام، من دیگه خودم نبودم، برای نفس کشیدن دیگه محتاج تو بودم ................................
'
سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیالها گذر کرد و گذر نکرد خوابی
به چه دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند موذنان ثوابی
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی
نفحات صبح دانی ز چه روی دوست دارم که به روی دوست ماند که برافکند نقابی
سرم از خدای خواهد که به پایش اندرافتد که در آب مرده بهتر که در آرزوی آبی
دل من نه مرد آنست که با غمش برآید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی
نه چنان گناهکارم که به دشمنم سپاری تو به دست خویش فرمای اگرم کنی عذابی
دل همچو سنگت ای دوست به آب چشمسعدی عجبست اگر نگردد که بگردد آسیابی
برو ای گدای مسکین و دری دگر طلب کن که هزار بار گفتی و نیامدت جوابی
.I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
...I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........ I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
....I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
.I Love you
.I Love you
.I Love you
..I Love you
...I Love you
.....I Love you
......I Love you
.......I Love you
........I Love you
........I Love you
........ I Love you
.......I Love you
......I Love you
.....I Love you
....I Love you
...I Love you
..I Love you
..I Love you
به ستاره ها خواهم گفت که تا آن زمان که شب میدمد بر جاده های شبت بتابند تا مسیر ارزوهایت بی نور نماند
You know I love you dearly
but I cause you so much pain
I cannot find true happiness
and you feel you are to blame
it seems so unjust
for me to make you feel this way
it's so hard to decide
whether I should leave or stay
staying is not wise
as faking happiness is exhausting
leaving's a bit worse
for your heartbreak I would be causing
so show me what to do
help me to be strong
lend a helping hand
give me your shoulder to cry on.
خداحافظ, همين حالا , همين حالا كه من تنهام!
خداحافظ, به شرطي كه, بفهمي تر شده چشمام!
خداحافظ كمي غمگين!
به ياد اون همه ترديد,
به ياد آسموني كه منو از چشم تو مي ديد!
اگه گفتم خداحافظ, نه اينكه رفتنت سادست
نه اينكه مي شه باور كرد, دوباره آخر جادست
خداحافظ, واسه اينكه نبندي دل به رويا ها
بدوني بي تو و باتو همينه اسم اين دنيا
خداحافظ, خداحافظ!
همين حالا, همين حالا!
پاك کن هایی ز پاکی داشتیم، یک تراش سرخ لاکی داشتیم، کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت، دوشمان از حلقه هایش درد داشت، ... گرمی دستانمان از آه بود،برگ دفترهایمان از کاه بود، تا درون نیمکت جا میشدیم ما پراز تصمیم کبری میشدیم، با وجود سوز و سرمای شدید ، ریزعلی پیراهنش را میدرید، کاش میشد باز کوچک میشدیم لااقل یک روز کودک میشدیم
مریم از یك نسبت عیسى عزیز *** از سه نسبت حضرت زهرا(س) عزیز
نور چشم رحمه للعالمین *** آن امام اولین و آخرین
آنكه جان در پیكر گیتى دمید *** روزگار تازه آیین آفرید
بانوى آن تاجدار اهل أتى *** مرتضى مشكل گشا، شیرخدا
پادشاه و كلبه اى ایوان او *** یك حسام و یك زره سامان او
مادر آن مركز پرگار عشق *** مادر آن كاروان سالار عشق
آن یكى شمع شبستان حرم *** حافظ جمعیت خیر الامم
تا نشیند آتش پیكار و كین *** پشت پا زد بر سر تاج نگین
در نواى زندگى سوز از حسین(ع) *** اهل حق حرّیت آموز از حسین(ع)
سیرت فرزندها از امّهات *** جوهر صدق و صفا از امّهات
مزرع تسلیم را حاصل بتول *** مادرانرا اسوه كامل بتول
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت *** با یهودى چادر خود را فروخت
نورى و هم آتشى فرمانبرش *** كه رضایش در رضاى شوهرش
آن ادب پرورده ى صبر و رضا *** آسیاگردان و لب قرآن سرا
گریه هاى او ز بالین بىنیاز *** گوهر افشاندى بدامان نماز
اشك او برچید جبرئیل از زمین *** همچو شبنم ریخت بر عرش برین
رشته ى آیین حق زنجیر پاست *** پاس فرمان جناب مصطفى است
ورنه گرد تربتش گردیدمى *** سجدهها بر خاك او پاشیدمى
غبار بشوی، زچهره، خود بهاررسید
بهار وزید، بهار شکفت، بهار دمید
زقله ی کوه، ز سینه ی دشت، ز دامن کشت
ز هر چه که سرخ، زهرچه که زرد، زهرچه سپید
زمهر و زمه، از آن خم ره، زقوس قزح
که پل زده است، به خانه ی، ابر زگیسوی بید
زخنده ی گل، زخنده ی،تو زگریه ی من
که از سر مهر، به چهره ی تو، به هدیه چکید
زبرگ گلی، که بر سر باد، زکوچه گذشت
وزآنکه دمی، به شاخه نشست، سرود و پرید
شکفت جهان! غریبه ممان، زروح بهار
اگر چه ترا، هزار امید، شکست و خمید
که شادی وغم، به هستی ما، به یکدگرند
و در پی هم، روند و شوند، نهان و پدید
غریبه ممان! اگرچه ترا، از آنچهگذشت
به هر نفسی، هزار دریغ، به سینه خزید
-از آنکه جهان، شکفته ولی، به خانه تو
که گشته سرا، به اهرمنی، شریر و پلید
نه دانه فشاند، کسی به زمین، به سال کهن
نه دانه شکفت، نه حاصل آن، کسی دروید
نه کارگری، به کارگهی، بهکار ستاد
نه هیچ کجا، زضربه ی پتک، جرقه جهید
غریبه ممان! که می گذرد زهرچه حصار
بهار و کنون، تو زنده بدار، بهار امید
غریبه ممان! اگر چه ترا، ز باد خزان
شکسته به رخ، تبسم و اشک،به چهره دوید
مگر که ترا، نمانده به یاد،به بهمن سرد
چگونه بهار! جرقه زد و زبانه کشید
غریبه ممان! اگرچه ترا، ز سرخی گل
به خاطره ها، شراره فتد، ز هر که شهید
غریبه ممان! اگر چه دگر ز جورخزان
ز دست شده ست، شمار گلی که ناشکفید
که آ نکه شکست، که آنکه فسرد، نمرد نمرد
به قفل بزرگ، که سد رهست، شده ست کلید
و در سحری، نه دیر و نه دور، طنین فکنند
به کوه و به دشت، به شهر و به کوه، دهند نوید
که قفل بزرگ، شکسته شدو طلسم شکست
خجسته بهار! بهار بزرگ! زراه رسید
ز راه رسید زراه رسید....
جشن سيزده فروردين ماه روز بسيار مبارک و فرخنده است. ايرانيان چون در مورد اين روز آگاهي کمتري دارند آن روزرا نحس مي دانند و براي بيرون کردن نحسي از خانه و کاشانهً خود کنار جويبارها و سبزه ها مي روند و به شاديمي پردازند. تا کنون هيچ دانشمندي ذکر نکرده که سيزده نوروز نحس است. بلکه قريب به اتفاق روز سيزده نوروز را بسيار مسعود و فرخنده دانسته اند. مثلا در صفحهً 266 آثار الباقيه جدولي براي سعد و نحس آورده شده که در آنسيزده نوروز که تير روز نام دارد کلمهً ( سعد ) به معني فرخنده آمده وبه هيچ وجه نحوست و کراهت ندارد. بعد از اسلام چون سيزدهً تمام ماه ها را نحس مي دانند به اشتباه سيزده عيد نوروز را نيز نحس شمرده اند. وقتي دربارهً نيکويي و فرخنده بودن روز سيزدهم نوروز بيشتر دقت و بررسي کنيم مشاهده مي شود موضوع بسيار معقول و مستند به سوابق تاريخي است. سيزدهم هر ماه شمسي که تير روز ناميده مي شود مربوط به فرشتهًبزرگ و ارجمندي است که " تير " نام دارد و در پهلوي آن را تيشتر مي گويند. فرشتهً مقدس تير در کيش مزديستي مقام بلند و داستان شيريني دارد. ايرانيانقديم پس از دوازده روز جشن گرفتن و شادي کردن که به ياد دوازده ماه سالاست، روز سيزدهم نوروز را که روز فرخنده ايست به باغ و صحرا مي رفتند وشادي مي کردند و در حقيقت با اين ترتيب رسمي بودن دورهً نوروز را به پايان ميرسانيدند.
..
در شکار معرفت با عشق پیمان بسته ایم / در میان عاشقان ما عاشق دل خسته ایم
در جواب بی وفایی ، مهربانی کرده ایم / مهربانی را به رسم معرفت طی کرده ایم . . .
.
.
. . . . . . . . .
Boys are like stars, there are millions of
them out there, bbut only one can
make your dreams come true
ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻤﭽﻮﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ، ﻣﯿﻠﯿﻮﻧﻬﺎ
ﭘﺴﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﺍﻣﺎ ﺗﻨﻬﺎﯽﮑﯾﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ
ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﺒﺪﯾﻞ ﮐﻨﺪ
Courtney Conner
. . . . . . . . . . . . . . . .
برایت از طلا تختی، مسیری رو به خوشبختی ،برایت عمر نوحی ، حیاتی مملو از خوبی ،برایت شاد بودن را ،فقط آزاد بودن را ، صداقت را ، رفاقت را ،محبت را ،شرافت را ، دعا کردم دعایم کن ...
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
True love never dies, even if you have
found a new love, the sweet memory
of the past will continue to hunt you
for the rest of your life.
ﻋﺸﻖ ﻭﺍﻗﻌﯽ ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﭘﺎﯾﺎﻧﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺣﺘﯽ ﺍﮔﺮ
ﻋﺸﻖ ﺟﺪﯾﺪﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺷﯿﺮﯾﻦ
ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺷﻤﺎ
ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ
Jeffrey
.
::::
ﺍﺯ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﻭ ﻳﺎ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ؟
ﺗﻮ ﻣﺪﺗﻲ ﺍﺳﺖ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻱ,ﺑﻴﺎ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﻧﮕﺎﻩ ﺳﺮﺩ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﻴﺮﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﮔﻤﺎﻥ ﮐﻨﻢ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﺍﻭ ﭼﺮﺍ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭﻩ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺍﻣﺘﺪﺍﺩ ﺩﻭﺭﻱ ﺍﺕ
ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﻧﻤﻲ ﺭﺳﺪ ﮐﺠﺎ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺍﻡ ﺷﮑﻮﻩ ﭼﻬﺮﻩ ﻱ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺷﺒﻲ ﺑﻴﺎ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻦ,ﺑﻴﺎ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ
::::
I feel I know you
--------------------------------------
ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﻣﯿﺸﻨﺎﺳﻤﺖ
I don't know how
--------------------------------------
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﮕﻮﻧﻪ
I don't know why
--------------------------------------
ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ
I see you feel for me
--------------------------------------
ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﻢ ﻫﺴﺖ
You cried with me
--------------------------------------
ﺑﺎ ﻣﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﯼ
You would die for me
--------------------------------------
ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﯼ
I know I need you
--------------------------------------
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﯿﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ
I want you to
--------------------------------------
ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ
Be free of all the pains
--------------------------------------
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎ ﺁﺯﺍﺩ ﺷﻮﯼ
You hold inside
--------------------------------------
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺍﺭﯼ
You cannot hide
--------------------------------------
ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﯽ
I know you tried
--------------------------------------
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﯼ
To be who you couldn't be
--------------------------------------
ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ
You tried to see inside of me
--------------------------------------
ﺗﻮ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ
And now i 'm leaving you
--------------------------------------
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
I don't want to go
--------------------------------------
ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﺑﺮﻭﻡ
Away from you
--------------------------------------
ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺗﻮ
Please try to understand
--------------------------------------
ﻟﻄﻔﺎ ﺩﺭﮐﻢ ﮐﻦ
Take my hand
--------------------------------------
ﺩﺳﺘﻢ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮ
Be free of all the pain
--------------------------------------
ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻧﺠﻬﺎ ﺭﻫﺎ ﺷﻮﯼ
You hold inside
--------------------------------------
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﺩﺍﺭﯼ
You cannot hide
--------------------------------------
ﺗﻮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﯽ
I know you tried
--------------------------------------
ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺗﻮ ﺳﻌﯽ ﮐﺮﺩﯼ
To feel...
---------------------------------------
ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ
Singer: Anathema
Poem: Parisienne Moonlight